هَر آهَنگیــــ که گوشـ ميدهمـــ

به هَر زَبانيـــ که باشــــــد

بُغضَمـــــ را ميـشــــــکند ...

نمی دانمـــــــــ

بُغضَمــــ به چَندینــــ زَبانِ زِنده دُنيا مُسَلط استــــــ

عشق هایت را مثل
کانال تلویزیون عوض می کنی
و افتخار می کنی،
که عشق برایت این چنین است !
و من می خندم …
به برنامه هایی که هیچکدام ،
ارزش دیدن ندارند . . .

خداوندا !مگر نه‌اینکه من نیز چون تو تنهایم 

پس مرا  دریاب و به سوی خویش بازگردان ،

 دستان مهربانت را بگشاکه سخت نیازمند آرامش آغوشت هستم ...

آنقدر چیزها اتفاق می افتد که نمی دانم از کدامشان شروع کنم.

احساس می کنم در فیلمی بازی می کنم با حرکت تند. 

 احساس می کنم زمان به سرعت می گذرد.  

شاید برای این است که روزها کوتاه و کوتاهتر می شوند. 

 گویی از کنار لحظه ها می گذرم 

 این روزها بدون اینکه آنها را زندگی کرده باشم.  

     دیروز که فریاد زدی دوست دارم گفتم... نشنیدم لطفا بلندتر!!!

   امروز که اروم گفتی دیگه دوست ندارم گفتم... هیس چرا داد میزنی؟؟؟!!

در دسترس بودنت دیگر برایم ارزش ندارد ….
اکنون نه مشترک هستی ؛
نه مورد نظر … !!!

گــــفته باشــــم !.!.!

مـــن درد مــــــــی کــشــم ؛

تــــو امــــا …. چشم هـــــایت را ببنـــــــد !

سخت است بـدانـــــم می بینی ، و بی خیــــــــــالی … !

نه حرفی برای گفتن …
نه امیدی برای ماندن …
نه پایی برای رفتن …
نه تمایلی برای دوباره ساختن …
تو از اول هم هیچ نداشتی !

گفته اند: در روز محشر با کسی که دوستش داری محشور خواهی شد...   

       یعنی ما با هم...

       چقدر برای تموم شدن دنیا بی تابم...

        چقدر بی تابم......

دوستش داری؟

زن جوان به نشانه تایید چشم بر هم گذاشت.

اشک روی گونه اش سر خورد و روی برگ یک از گلها افتاد.

دلیل تموم کم محلی هات ام اون بود؟

مرا هیچ چیز عذاب نمی دهد، جز اینکه همیشه دانسته خطا کردم

ندانسته آلوده شدم، نشناخته وابسته شدم، و نخواسته رانده شدم...